2: لازم نیست همیشه در دسترس باشید

“طبیعت عجله ای ندارد و با این اوصاف همه کارهاش انجام میشه.”

  • لئو تزو

ما این نیاز را در خودمان توسعه داده‌ایم که به خیلی چیزها پاسخگو باشیم: ایمیل‌ها، تویتها و دیگر پیام‌های شبکه‌های اجتماعی، تماس‌های تلفنی، پیام‌های کوتاه، مطالب وبلاگ‌ها و فرومها و … .

این نیاز به پاسخگویی، تا هنگام پاسخگویی در ما باعث ایجاد استرس می‌شود و از طرفی این روال پاسخگویی برای چیزهای مختلف پایانی ندارد.

اگر ما به این پیغام‌ها اجازه دهیم که به محض پدیدار شدنشان ما را مجبور به پاسخگویی کنند بنابراین ما با پاسخ به این نیازها زندگی خواهیم کرد. روز و ماه به جای انتخاب‌های آگاهانه با پاسخگو بودن جایگزین خواهد شد.

ما از یک کار به کار دیگر می‌پریم، از پاسخی به پاسخی دیگر، و به جای اینکه فکر کنیم خودمان به چه نیاز داریم و چه چیزی بیشترین اهمیت را برای ما خواهد داشت براساس پاسخگو بودن به نیازهای دیگران زندگیمان را پیش می‌بریم.

لازم نیست پاسخگو باشین.

فکر کنید چرا احساس می‌کنید لازمه که به همه چیز پاسخگو باشید، اغلب این فقط یک احساس فشار ذهنی است، فشاری که ما عادت کرده‌ایم پیغام‌ها را پاسخ دهیم به این دلیل که نیاز به پاسخگویی به آن‌ها را ضروری حس کرده‌ایم. اغلب اوقات جای هیچ نگرانی و ترسی نیست. ترس اینکه مردم فکر کنند ما کارمان را انجام نمی‌دهیم، ترس اینکه ما مشتریانمان را از دست می‌دهیم، ترس اینکه ما چیز مهمی را از دست بدهیم، ترس اینکه مردم فکر کنند که ما شحص به دور از نزاکت هستیم یا اینکه آن‌ها را نادیده می‌گیریم.

اما چه می‌شود اگر ما خودمان را از این فشار خلاص کنیم؟ و ریشه ترس‌هایمان روشن شود؟

  1. اول تصور کنید که هیچ فشاری روی شما نیست. فکر می‌کنید به چه صورتی است؟ شما چیزی را انتخاب می‌کنید که امروز انجام دهید و روی کارهای مهمتان زوم کنید. شما هنوز می‌توانید پاسخگوی ایمیل‌ها و دیگر چیزها باشید اما به این دلیل که خودتان تصمیم گرفته‌اید برای یک چیز مهم ارتباط برقرار کنید نه به این دلیل که چون پیغامی آمده و شما این فشار را حس می‌کنید که باید پاسخگو باشید. شما استرس بسیار کمتری را خواهید داشت به این دلیل که این احساس نیاز را برای پاسخگویی به این خروار خروار پیام‌های گوناگون نخواهید داشت یا از طرف دیگر نگران این باشید که مردم می‌خواهند از طرق مختلف با شما در ارتباط باشند.

  2. بعد، ریشه ترس‌ها را مشخص کنید در مورد ترس‌های مشخص خودتان فکر کنید. آیا از اینکه مردم فکر کنند که شما شخص پرویی هستید می‌ترسید؟ آیا از اینکه چیزی را از دست دهید می‌ترسید؟ آیا از اینکه مشتریانی را از دست دهید یا سر کار دچار مشکلی شوید، می‌ترسید؟

  3. مشخص کنید که ترس‌هایتان چه هستند (احتمالاً تعدادشون از یکی بیشتر است). حالا با یک تست کوچک آن‌ها را محک بزنید. برای چند ساعت در دسترس نباشید. خب چه اتفاقی افتاد؟ آیا چیزی را از دست دادید؟ آیا کسی از شما رنجید یا احساس اهانت کرد؟ اگر چیز بدی اتفاق نیافتاده است این تست را برای مدت بیشتری، مثلاً نصف روز یا کل روز، امتحان کنید و ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد. در چند مورد جزئی ممکن است اتفاقات بدی رخ دهد اما بسیار جزئی خواهند بود. شما متوجه خواهید شد که ترس‌هایتان تقریباً بی مورد بوده است.

  4. در نهایت خودتان را از شرش خلاص کنید. اگر موافقید که آزاد شدن از این فشار و اجبار راه بهتری برای زندگی کردن است چرا شروع به قدم گذاشتن در این راه نکنید. دوباره فقط این تست کوچک را امتحان کنید. هر روز چند ساعتی را بدون پاسخگویی سر کنید. زمانی در روز را مشخص کنید با نام “خارج از دسترس “ و بعد از آن پاسخگو باشید. با این راهکار شما تحت کنترل هستید شما تصمیم می‌گیرید که پاسخ دهید. در نهایت شما می‌توانید این زمان “خارج از دسترس “ بودن را به نصف روز یا بیشتر افزایش دهید اما در هر صورت با مدت زمان کم شروع کنید.